گل مریم 110

قدمی برمیدارم برای ظهور
خانه
عاقبت هزینه کردن برای براندازی نظام اسلامی
ارسال شده در 7 اسفند 1403 توسط مريم حسني در تربیت فرزند, دشمن شناسی

آیا تا حالا از هزینه هایی که دشمنان ایران برای براندازی جمهوری اسلامی انجام میدن دچار شگفتی یا بعضی احساس ضعف کردیم ❓❓😔
(از جمله هزینه های کلانی که رابرت مرداک برای نابود کردن و متلاشی کردن بنیان خانواده های ایرانی انجام داده )

آیا این هزینه کردن ها راه به جایی می بره و در نهایت اینها به مقاصد نهایی شون می رسند ‼️❓
ببینیم قرآن در این باره چه می فرماید:☺️


الأنفال
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ
اهل کفر ﺣﺎﺿﺮﻧﺪ ﻫﻤﮥ ﺍﻣﻮﺍﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﻛﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﻣﺎﻧﻊ ﺑﻨﺪﮔﻲ ﺧﺪﺍ ﺷﻮﻧﺪ. ﺑﻠﻪ، ﺧﻴﻠﻲ ﺯﻭﺩ ﻫﻤﮥ ﺍﻣﻮﺍﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯی ﻧﻈﺎم ﺍﺳﻠﺎﻣﻲ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﻣﻲ‌ﻛﻨﻨﺪ؛ ﻭﻟﻲ ﻧﻪ‌ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﻫﺪﺍﻓﺸﺎﻥ ﻧﻤﻲ‌ﺭﺳﻨﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻣﺎﻳﮥ ﺣﺴﺮﺗﺸﺎﻥ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﺳﺖ‌ﺁﺧﺮ ﺷﻜﺴﺖ ﻣﻲ‌ﺧﻮﺭﻧﺪ. اهل کفر ، ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺩﺳﺘﻪ‌ﺟﻤﻌﻲ ﺑﻪ‌ﻃﺮﻑ ﺟﻬﻨﻢ ﺑﺮﺩﻩ ﻣﻲ‌ﺷﻮﻧﺪ. (٣٦)
#ایات_کاربردی
#سیاسی_دشمن_شناسی

براندازی جمهوری اسلامی خانواده دشمن رابرت مرداک نظر دهید »
کی گفته برای ورود به اتاق پدر و مادر باید اجازه گرفت ؟
ارسال شده در 18 دی 1402 توسط مريم حسني در تربیت فرزند

مدیونی اگر فکر کنی این دستور مربوط به عصر مدرنیته ست و دستور یه مشاور و روان شناس یا یه کارشناس اتو کشیده  امروزیه laughing

این حرف بر می گرده به 1000 و اندی  سال پیش surprised

توی یه کتاب پیداش کردم که میگن دیگه قدیمی شده (البته بعضیا که نخوندنش و از مطالبش خبر ندارن  میگن  )laughing !!!

 

آدرسش :   نور /58

 

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ۚ مِّن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ۚ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّكُمْ ۚ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ ۚ طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾
[ النور: 58]

اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، بايد بندگان شما و آنها كه هنوز به حد بلوغ نرسيده‌اند، در سه هنگام از شما براى وارد شدن رخصت طلبند: پيش از نماز صبح و هنگام ظهر كه لباس از تن بيرون مى‌كنيد و بعد از نماز عشا. اين سه وقت، وقت خلوت شماست. در غير آن سه هنگام، شما و آنها گناهى مرتكب نشده‌ايد اگر بر يكديگر بگذريد. خدا آيات را اينچنين براى شما بيان مى‌كند، و خدا دانا و حكيم است.

اجازه بلوغ نور پدرو مادر نظر دهید »
چه انتخاب سختی ،رفتن سر جنازه مادر یا دیدار با ....
ارسال شده در 12 دی 1402 توسط مريم حسني در طب

روایت دیدار بانوان با رهبری در دیماه 1402

 بانوی پزشک: التماس دعا از آقا برای شفای مادرم، تبدیل به طلب مغفرت شد!

وقتی خانم دکتر در فهرست ذخیره قرار می‌گیرند

«از وقتی برای دیدار با آقا دعوت شدم و از من خواسته شد متنی برای سخنرانی ارائه بدهم، با چند نفر از دوستان شروع به همفکری کردیم. متنی که با محوریت مهم‌ترین دغدغه‌های بانوان در حوزه علوم پزشکی تنظیم کرده بودم، مورد قبول قرار گرفت اما با تاکیدی که بر محدودیت زمانی سخنرانان مراسم تا سقف ۷ دقیقه وجود داشت، باید متن را کوتاه‌تر می‌کردم. بعد از ارسال متن کوتاه‌شده، با توجه به اینکه گرفتار روند درمان مادرم در بیمارستان بودم، دیگر موضوع را پیگیری نکردم. گذشت تا یک روز قبل از مراسم که اطلاع دادند به‌عنوان یکی از سخنرانان ذخیره مراسم انتخاب شده‌ام و باید متن را برای ۵دقیقه تنظیم مجدد کنم.

در عین حال گفته شد: با توجه به اینکه نمایندگان حوزه علوم پزشکی در دیدارهای دیگر مثل دیدار با نخبگان و دانشجویان هم فرصت صحبت دارند، بنابراین در دیدار اقشار مختلف بانوان، شما را در اولویت سخنرانی قرار نمی‌دهیم. عنوان ذخیره را که شنیدم، با خودم گفتم پس عملا نوبت سخنرانی به من نخواهد رسید چون پارسال که مجری مراسم از آقا برای صحبت سخنرانان ذخیره اجازه خواستند، با توجه به طولانی شدن برنامه، ایشان موافقت نکردند.»

«مادر»، اسم رمز عبور از محال‌ها…

جریان بیم و امید که از چند روز قبل از دیدار با روز و شب دکتر «زهرا موحدی نیا» عجین شده بود، قرار نبود دست از سر دل بی‌قرارش بردارد. خانم دکتر دستمان را می‌گیرد و می‌برد به حسینیه امام خمینی، وسط جمع پرشور بانوان و اینطور ادامه می‌دهد: «با عبور ۲، ۳ نفر از دوستان از سقف زمانی تعیین‌شده و اتفاقات میان سخنرانی‌ها، عملا دیگر فرصتی برای سخنرانان ذخیره باقی نماند. اینطور بود که مسؤول هماهنگی برنامه آمد و گفت: ساعت از ۱۱ گذشته و ما الان عملا در زمان سخنرانی آقا هستیم… گفتم: درست است. با این وجود، آقای مسؤول دوباره گفت: اگر می‌توانید متن‌تان را ۳ دقیقه کنید، ما در خدمتتان هستیم. یاد تاکید دوستان افتادم که می‌گفتند: «متن شما، باید خوانده شود چون دغدغه زنان جامعه در حوزه پزشکی است». همان‌جا باز هم از سر و ته متن زدم و با اینکه جزء نفرات آخر فهرست ذخیره بودم، نهایتاً فرصت نصیبم شد که متنی که آماده کرده بودم را قرائت کنم. بعد از مراسم، خانم مجری گفت: نمی‌دانم چرا اینطور گفتم و شما آمدید پشت تریبون!…»

خانم دکتر نگاه پر از سؤالم را که می‌بیند، منتظر پرسش نمی‌شود و در ادامه می‌گوید: «مسؤول برنامه به مجری گفته بود اعلام کند وقت صحبت مهمانان تمام است و باید آماده شنیدن سخنرانی آقا شویم اما خانم مجری خطاب به حضرت آقا گفت: یکی از خانم‌هایی که در فهرست سخنرانان بودند، چند ساعت قبل از مراسم، مادرشان را از دست دادند و با این حال، در مراسم حضور پیدا کرده‌اند. اجازه می‌دهید ایشان متن‌شان را بخوانند؟ و آقا هم اجازه دادند.»

التماس دعا از آقا برای شفای مادرم، تبدیل به طلب مغفرت شد!

غافلگیر شده‌ام. به چهره آرام خانم دکتر نگاه می‌کنم و وقتی یاد سخنرانی باصلابتش در محضر رهبر انقلاب آن هم چند ساعت بعد از فوت مادرش می‌افتم، غم و حیرت با هم روی دلم می‌نشیند. تردید دارم بپرسم اما دلم را به دریا می‌زنم و از دکتر موحدی نیا می‌خواهم از آن اتفاق تلخ بگوید و او صبورانه، روزی که غم و شادی با هم مهمان قلبش شدند را اینطور روایت می‌کند: «مادرم از مدتی قبل بیمار بودند و صبح همان روز که می‌خواستم برای دیدار با آقا به حسینیه امام خمینی بروم، از دنیا رفتند! آن روز ایشان در خانه ما بودند و خودم رو به قبله‌شان کردم. خودم هم احیایشان کردم اما احیا، ناموفق بود! اورژانس خبر کردیم اما آنها هم نتوانستند کمکی کنند. با کورسویی از امید، مادرم را با آمبولانس راهی بیمارستان کردم. هر لحظه منتظر بودم همسرم که با مادرم همراه شده بود، تماس بگیرد و بگوید مامان برگشته؛ گرچه می‌دانستم همه‌چیز تمام شده.

وقتی همسرم تماس گرفت و خبر فوت مادرم را داد، گفتم: حالا چه باید بکنم؟ بیایم بیمارستان یا…؟ همسرم تاکید کرد خودم را برای مراسم به بیت برسانم و گفت: اینجا هم که بیایی، اجازه نمی‌دهند بالای سر مادرت بروی. پدرم هم که به بیمارستان رسیده بود، به دور از احساسات و کاملا منطقی، اصرار کرد به مراسم بروم. وقتی دیدم نمی‌توانم بالای سر مادرم باشم و برایش قرآن و دعا بخوانم، تصمیم گرفتم به حسینیه امام خمینی بروم و از راه دور برای مادرم دعا بخوانم. اینطور بود که در مراسم، تمام‌مدت داشتم قرآن می‌خواندم و ذکر می‌گفتم.»

 

جنازه دکتر رهبری مادر نظر دهید »
جوراب مشکی با گل دست دوز فقط 25 هزار
ارسال شده در 9 دی 1402 توسط مريم حسني در خلاقیت

برای خرید  پی وی پیام بدید.innocent

30 هزار جوراب دست دوز گل نظر دهید »
لباس تنگ چه نوعش خوبه (رقاصی یا .... )؟
ارسال شده در 5 دی 1402 توسط مريم حسني در حکایت, دفاع مقدس

(شرمنده دست های بسته تم شهید غواص تفحص شده cry )

نوجوانم شاد،امّا سرکش و عاصی نبود ** این لباسِ تنگ و چسبان مال رقّاصی نبود

داغ من را مادر عباس می فهمد فقط ** دست و پا بسته قرار و رسم غوّاصی نبود

تاریخ هیچگاه دستان بسته ی 175 غواص شهید را فراموش نمی‌کند.یعنی نباید بگذاریم فراموش شوند.

3دی ماه 1365 عملیات کربلای 4 با نام محمد صلوات الله علیه وآله آغاز شد.

 نقل از یک افسر عراقی:(در مسیری که این اسرا را برای انتقال می بردند.یک افسر ارشد عراقی آنها را می بیند و می گوید لازم نیست آنها را انتقال دهید.در همان جا گودالی را حفر می کند و غواصان را با زانو کنار گودال می نشاند.به کمر هر یک از اسرا لگد می زد و آنها با صورت در گودال می افتادند.صحنه خیلی دردناکی بود.زیرا دست این بچه ها بسته بود.
در همین حالت با لودر روی اسرا خاک ریختیم و آنها را زنده به گور کردیم.اما یک صحنه ای که توجه مرا به خود جلب کرد روحیه و آرامش عجیب رزمندگان بود. برخی از آنها در این زمان و با آرامش کامل ذکر می گفتند و قرآن می خواندند.)

خدایا ما را شرمنده ی این دست های بسته نکن cry

لطفا نظر بدید پایین 

تفحص حماسه کربلای 4 شهید غواص لباس تنگ نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 14

آخرین مطالب

  • عاقبت هزینه کردن برای براندازی نظام اسلامی
  • کی گفته برای ورود به اتاق پدر و مادر باید اجازه گرفت ؟
  • چه انتخاب سختی ،رفتن سر جنازه مادر یا دیدار با ....
  • جوراب مشکی با گل دست دوز فقط 25 هزار
  • لباس تنگ چه نوعش خوبه (رقاصی یا .... )؟
  • پس از مرگ چه بلایی سرمان می آید ؟
  • بهترین گزینه برای هدیه شب یلدابا 25%تخفیف
  • زندگی نامه شهید رضا پناهی از زبان مادر
  • اردوی شهید پژوهی حوزه علمیه فاطمه المعصومه دلیجان
  • شاهکار فردوسی در به نظم در آوردن ایت الکرسی

آخرین نظرات

  •  
    • گل مریم 110
    در همه بی حجاب شدن، منم باید بی حجاب بشم
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در کلام ناب
  • حضرت مادر (س)  
    • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
    • خاطرات خاکی
    • وصیت عشاق
    • یا زینب کبری
    در مثل های عامیانه
  •  
    • گل مریم 110
    در در محضر مولا علی (علیه السلام)
  •  
    • از تبارآفتاب..
    در در محضر مولا علی (علیه السلام)
  • رحیمی  
    • محدثه بروجرد
    در شهادت امام هادی(ع)
  •  
    • گل مریم 110
    در لیله الرغایب(شب آرزوها)
  • رحیمی  
    • محدثه بروجرد
    در لیله الرغایب(شب آرزوها)

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

گل مریم 110

روزمرگی های یک طلبه...

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اردو
  • آشپزی
  • احکام
  • خلاقیت
  • طب
  • معرفی کتاب
  • حکایت
  • دفاع مقدس
  • تربیت فرزند
  • دشمن شناسی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان